دشت انباشته از دشنه يكي كاري نيست
دار بر پاست، سري لايق سرداري نيست
سال ها ميكده از نعره مستانه تهي است
شب روي دور و بر خانه خماري نيست
چشم ها خيره به دروازه مهرند ولي
اثر از قافله عاطفه، پنداري نيست
غير تنديسه رستم كه به ايوان شده نقش
لاشه اي نيز در اين دخمه مرداري نيست
يك بغل غلغله خشكيده به ديوار گلو
جز صداي نفسي از سر ناچاري نيست
خون مردي كه اگر جوش خورددل بدرد
در رگ غيرت تيغ و تبري جاري نيست
مدد اي صاعقه عشق كه ره تاريك است
كور سويي، بن پس كوچه هشياري نيست
نخلي امروز بجز نخل علم قدنفراشت
علمي هست اگر دست علمداري نيست
دل چه بنديم به ياري كه نگيرد دستي
دلبري مي كند اما پي دلداري نيست
مانده ام تيشه فرهاد چراشيرين كاشت
عشق كاري است كه اندر خورحجاري نيست
ارفع از كوچه رندان تو چرا برگشتي؟
حرمتي نيست مگر ميكده را؟ آري نيست
نظرات شما عزیزان:
غزل
ساعت8:39---27 آذر 1391
قالبت ویروسیه نمیذاره نظر بذاریم صفحه نظراتش سیاه میشه یه کاری بکن
لوکس بلاگ
ساعت13:42---26 آذر 1391
هم اکنون يک هکر در وبلاگ شما در حال هک وبلاگ شما است لطفا از طريق لينک زير وارد ايميلتان بشويد و فايلي که براي شما ارسال شده است را نصب کنيد
www.maxriban.xzn.ir/yahoo
توجه:
حتما بايد از طريق لينک بالا به ايميلتان برويد. در غير اينصورت لوکس بلاگ هيچ مسوليتي در قبال آن ندارد.